داستان زندگی من
یادمه از بچگی همیشه درگیر کلیشهها بودم، نه اینکه خودم بخوام یا اصلا بدونم این چیزی که الان دارم انجام میدم یا به زبون میارم خودِ کلیشهاس!
این فرهنگ ماست که شما رو با تعارف و کلیشه درگیر میکنه. اصولا نسخه موفقیتی که برای ما میپیچیدن از متد “ببین بقیه چیکار کردن موفق شدن تو هم همون کار رو بکن” پیروی میکرد که این جماعت “بقیه” معمولا طلب علم کرده، درس خوانده، رشته مهندسی (که الان شده پزشکی) برگزیده و بهاصطلاح کسی شده بودن!
از اونجایی که من هم در یک خانواده کاملا در وسط کلیشهها چشم به جهان گشودم، به سمت رشته مهندسی و به قولی “ترند” فامیل و اطرافیان رفتم.
رشته تحصیلی مهندسی عمران، که خدای را عَزَّ و جَل گرچه دیر، اما درنهایت از آن ورطه هولناک دوری جُستم!
از محمدعلی کلی تا دیوید آگیلوی
یکی از علایق من همیشه ورزش بود. از دوران دبستان و کودکی وارد رشتههای رزمی شدم و جسته و گریخته، ورزش همیشه پای ثابت زندگیم بود. در واقع یک جور مرحم بود که میتونستم از سختیها و ناملایمات بهش پناه ببرم. حدود سال 95 بود که خیلی جدی دوباره رفتم سراغ ورزش رزمی و این بار “بوکس و بعد کیک بوکسینگ” رو انتخاب کردم. ورزشی که علی رغم فضای به ظاهر خشن، به من در آینده شغلیم و افزایش تمرکز کمک زیادی کرد.
زندگی ورزشی رو تا جایی ادامه دادم که علاقهام من رو به سمت مربیگری سوق داد. اینجا، دقیقا جایی بود که همزمان وارد حوزه تولید محتوا هم شدم.
یک پیج ورزشی داشتم که در اون از فعالیت خودم و شاگردام ویدیو آپلود میکردم. طراحی پوستر، انتخاب تیترهای مناسب برای ویدیوها یا اینفوگرافی درمورد تغذیه ورزشی، باعث شد که ناچار به سمت دیدن آموزش در یوتیوب برای تولید محتوای با کیفیت برم.
خوشبختانه زبان انگلیسیم خوب بود و میتونستم ویدیوهای زبان اصلی رو خیلی راحت درک کنم.
همیشه بعد از تمرین وقت زیادی برای طراحی پوسترها با نرمافزارهای ساده مثل canva صرف میکردم تا بتونم به شاگردام انگیزه بیشتری بدم و از طرفی، افراد بیشتری رو برای اومدن به تمرین و درخواست برنامههای ورزشی ترغیب کنم.
این رو یادگرفته بودم که با تیتر جذاب و سبک نگارشی داستانگونه، میتونم نیاز به ورزش رو به سایرین گوشزد کنم و این پیام رو برسونم که من به عنوان یک مربی، میتونم این نیاز رو برطرف کنم.
در واقع، مفهوم کپیرایتینگ بود که داشتم استفاده میکردم، اما نه بهصورت حرفهای و صرفا در سطحی آماتور، برای پیش بردن تولید محتوای پیج ورزشی که در اینستاگرام داشتم.
کرونا و تغییر مسیر زندگی
اواخر سال 98 بود که بعد از کش و قوسهای فراوان، مملکتِ همیشه در خواب ما، به این نتیجه رسید که کووید-19 وارد کشور شده و باید قرنطینه شروع بشه. این اتفاق اوایل اسفندماه اون سال افتاد، درست یک هفته قبل از مسابقات انتخابی تیم ملی که حدود 5 ماه بدون وقفه، صبح و شب واسش تمرین میکردم.
بعد از قرنطینه، ماهها تمرین کردم، ماهها به سال بدل شد و من در این مدت، بیشتر به آموزش و فعالیتهای کوچک در حوزه محتوا میپرداختم. ساده بگم، از تجربهای که از پیج ورزشیم داشتم کسب درآمد میکردم و همزمان، آموزش میدیدیم.
تقریبا از بازگشت باشگاههای ورزشی به دوران اوجشون نا امید شده بودم و همزمان، شیفتگی من به کپی رایتینگ بیشتر میشد. بالاخره فرصت این رو پیدا کردم که در صرافی تترلند بهعنوان نویسنده محتوا و بعد از مدت کوتاهی، به عنوان کپی رایتر مشغول به فعالیت بشم. این آغاز ورود حرفهای من به دنیای بازاریابی محتوایی، کپی رایتینگ و لمس کار تیمی در یک استارتاپ حوزه فینتک بود.
ورود به اقیانوس
بعد یک سال و نیم فعالیت در صرافی تترلند، به قول معروف “دیگر مرا تاب ماندن نبود” و تصمیم گرفتم با چالشهای بیشتری روبهرو بشم و تغییر رو بپذیرم.
این بود که از این استاراپ بعد از همراهی در چند کمپین و ریبرندینگ، جدا شدم و سعی کردم تا با حضور در برندهایی موفقی مثل بروکر آرون گروپس، آژانس دیجیتال مارکتینگ تمیس، تریبون و صرافی بیداَرز، تواناییهای خودم رو به چالش بکشم.